سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

 

اون لحظه که از مبارزه و جنگیدن برای بدیهیات زندگیت و آرزوها و خیال پردازیات خسته شدی...

اون لحظه که شاهد بودی عزیزانت دونه دونه از چشمت می افتن...

اون لحظه که دلت خواست به هیچکس کلمه ای توضیح و جواب پس ندی...

اون لحظه که دلت خواست آدمها دقایقی اجازه بدن خودت باشی، خود واقعیت و انتخاب های شخصیت رو زندگی کنی..

اون لحظه که بریدی و دلت خواست یه روز صبح بلند شی وسایلتو جمع کنی و برای همیشه از همه جا ناپدید شی...

خدای همه ی اون لحظه های خیلی سخت، نگاه کن بنده ایت رو که داره ذره ذره نابود میشه و از دست میره


نوشته شده در شنبه 100/9/6ساعت 6:25 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک