• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : شكار آهو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عبدو هم يه آبنبات واسم خريده بود(از مالــــــــــزي!!!) که شبيه ستاره بودش. بعد من گذشته بودش رو ميزم و مدت ها طولاني باهاش حال مي کردم. يه روز هم که از خواب بيدار شدم مي خواستم ساعت خفه کنم دستم خورد به اون آبنباته با همه محتويات ميزم ريخت رو زمين و آبنباته شکستش حالا هنوز هم دارمش ولي شکسته...

    همون آبنباتي که نغمه يه روز مي خواست بخورتش! چه بي رحم.....!

    همين ديگه.....

    پاسخ

    ساعتت تا حالا چندبار متلاشي شده با اين حساب؟! آره اين آبنباترم من خيلي مي خورمش ولي چندتا هميار دارم! يكي مامانم يكي سعيده و سردستشونم خود زهرا! :دي زندگيه داريم؟! :))