• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : به شكرانه ي خنده هايمان كودكانه تر از هميشه
  • نظرات : 3 خصوصي ، 8 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    موجود

    من حسودي ام شد.

    ما مدرسه مون از هم جدا شد اين همه واسم قصه ننوشتي!

    زودباش عذر خواهي کن.

    (الان علي داره شعر مولوي واسه اعظم مي خونه و منم دارم اشک هام رو پاک مي کنم چون اعظم مي خواست کتلت درست کنه و کلي پياز رنده کرد! ازت هم متنفرم. برو!)

    پاسخ

    نه عزيزم! تو رو ول كنن در حال دوخت و دوزه مسائلي همين طورررررررررررررر ور ور ور !!!!!!!!!!!! تو رو هم ك ولت كنن از من متنفر ميشي! :دي به تو ياد ندادن نظر مورد دار ندي؟!!! بابا مي خونن اين وبو ملت! خودش نفهمه دوستاش مي فهمن! چي مي كشم از دست تو!