اوهوي.....قيچي:)
من دلم برات تنگيده:(
کواااک:((
منم از يه چيزي مي ترسيدما.
بعد اون اتفاق افتادش!
بعد من الان در بطن حادثه ام.
(چيز خاصي نبود بابا. شروع اين امتحاناي کوفتي بود.)
بعدش الان داره تموم ميشه.
يه ذره صبر کني تموم ميشه!
(امتحاناي خودمو نمي گما)
باور کن! ترس قبلش مزخرف تر از خودشه!
اه بابا!
اين سپيده از راه به درت مي کنه!
مگه نگفتم بيا بغل خودم؟