• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : دلتنگتم...!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 32 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    جايي كه راه نيست خدا راه مي گشايد
    سلام

    ياد باد آن خاطرات رنگ رنگ

    آن رفاقت‌هاي زيبا و قشنگ

    مهرباني‌هاي خوش رنگ و سپيد

    نسترن‌هاي جوان زير بيد

    ياد باد آن خندهاي مست مست

    زندگي‌ با هرچه بود و هرچه هست

    آب بازيهاي بي‌ حد و حدود

    خاک بازي با همان خاکي که بود

    ياد باد آن قصه ي مادر بزرگ

    قصه ي بزغاله و چوپان و گرگ

    پيرهن‌هاي قشنگ گل گلي‌

    کفش‌هاي کوچک مريم گلي‌

    قهر‌هاي ما دمي پايان نداشت

    آشتي‌ هامان سر و سامان نداشت

    زير چتر رز همه بي‌ ادعا

    خاله بازي بود سرگرمي ما

    وقت بازي گاه مادر مي‌‌شديم

    گاه شوهر گاه کودک مي‌‌شديم

    با همان زنبيل کوچک گاه گاه

    مي‌ خريديم از مغازه نان و آه

    ما چه ايام عزيزي داشتيم

    از خوشي‌ چيزي فرو نگذاشتيم

    با پر پروانه بازي کيف داشت

    مرگ هر پروانه صدها حيف داشت

    بستن گنجشک زخمي ساده بود

    چسب زخم کوچکي آماده بود

    سيب و گردو،گاه آلو توي ظرف

    چشمکي ميزد به ما بي‌ هيچ حرف

    واي ،گاهي بود دعوا کار ما

    مادرم مي‌‌کردمان از هم جدا

    ياد دارم کوچه مان پر سايه بود

    يک درخت نارون در خانه بود

    زندگي‌ آن روزها بس ساده بود

    مهرباني با همه همسايه بود

    يادمان باشد کجا بوديم ما

    سر خوش و مست و رها بوديم ما

    رفت آن ايام خوب مهربان

    خاطرات کودکي با ما بمان
    موفق باشيد

    پاسخ

    خيلـــــــــــــــــــــــــــــــــي قشنگ بود...!