قيچي آرمان هامونو پيدا کردم!
نيکي مي گفت تو بوستان يه مغازه هست از اين کفشا مي فروشه! قبول شديم بيا بريم دوتايي با هم بخريم!
:دي! اگر مي دونستن آرمان هامونا....
پلي جان اي کاش به همون غافله ختم ميشد!!! برو جوابي که به من داده رو بخون!!! اشک تو چشات جمع ميشه!!! فواميل!تارف!فعلان!ژس! خوشال!!
منو از تلپينگ مي ترسوني کفتر؟؟؟تو بخواي بياي هم نميتوني که.... نامرده هرکي نياد!!! بز!!اول 3 تا ديکته ميگم بنويسي...به ازاي هر غلط ديکته هم با کمربند سعيد( نه حيفه خودم براش خريدم) با تي آشپزخونه کبودت ميکنم!! بعدش شکم مبارک رو تامين ميکنم!!! آي اين اينترنت حال ميده: اواسط آذر
چرا نشستي اينجا داري بحث مي کني؟
مي دوني چي يادم افتاد؟ جداي بانو امين رفتن يا نرفتن!
کودک!!!
تو هنوز کادوي تولد منو ندادي! فکر نکن منم مثل ميرزايي دختر خوب و خانومي ام که به روي خودم نيارم!
بده کادومو!
اولا که ميخونمت تو نگران نباش!!! بعدشم بعد مدت ها يه پست انسان وار گذاشتي که... بس که پستات هندي بود و شکست عشقي و اين توهمات توش موج مکزيکي مي رفت حرفي نميشد زد!! به قول داداشم : آآآآآآآآآآآآدم باش!!! :بهمن و خرداد
گذشته از اين صوبتا اشکم رو چکوندي بيرون!! خودت ميدوني کجاش رو مي گم...
آبروت نرفته عبدو نگران نباش !!! قابلتونو نداره آآآآآآآآ!!! اصن مال خودت!!! (سارا آداب معاشرت رو ياد بگير!!! مي مردي 2 تا دونه تعارف مينداختي حالا؟! : شهريور)
قيچي ام
متنت خوشگله! حيفه که قافله اش غافله باشه...