• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : بده بغلي!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 12 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    ديشب نصفه شبا يهو ياد اون صحنه اي افتادم که تو اومدي سر کلاس ما و معلم تفکره داشت مي رفت بعد در يه لحظه که غافل شدم تو و سبا و حميده ريخته بودين سر همديگه و تو جيغ مي زدي که ديوونه تر از منم پيدا ميشه!

    همون نصفه شبي پقي زدم زير خنده....

    راستي همين الان با اين احوال پرسي کردناي ضحي يادم افتاد که ديروز تولد سبا بود!

    امروزم تولد 16 سال و 4 ماهگيه منه! :)

    پاسخ

    نه بعدا به اين نتيجه رسيدم كه درسته كه من ديوونه ام ولي اونا رواني بودن مثه من نبودن! البته تاثيرات رشته انسانيه ديگه! :P جدا شوكزده شدم! واقعا يه لحظه فكر كردم اون معلمتون رو دوس دارن! اولين برخوردمون چقدر واقعا جالب بود! منم تولد 16 سال و 8 ماهگيمه! :) راستي بهت رحم كردم توي مطلبم اون قسمتايي كه تو رو با سبا مقايسه كرده بودم ننوشتما! نديدم تشكر كني؟! زود!!!