بابا دوست داشتن يارو رو واقعني! پارسال و سال قبلش هم مثل اينکه با هم کلاس داشتن!
من همه ي اين صحنه ها رو با صبوري تماشا مي کردم و مي گفتم خب من نبودم و شايد اين خانومه واقعا آدم دوست داشتني ايه...(جداي اينکه جلسه ي اول داشت منو از کلاس مي نداخت بيرون!!!!)
مثلا مثل خانوم طهراني که من تا اواسط کلاس اول دبيرستان اصلا نمي تونستم تحملش کنم و گويا اونم متقابلا از من دل خوشي نداشته.... ولي خب... مي بيني که الان.... اين قدر دلم براش تنگ شده که نمي دونم چي کار بايد بکنم واقعا!