سلام سارا جونم نميدونم وقت كني نظرمو بخوني يا نه ولي بهم سر بزن يا علي
جدا خجالت كشيدم..................معذرت مي خوام.......مطلبت خشنگ بود..........
سلام عشق جاودانه ..
آپ فرموديم ..بيا !
قيچي جونم !
آپيدم
اگه اون طرفا اومدي يه سري بزن ...
من اشكم داره در مياد...
به نظرت مگه ا ن زنگ مي زن بژرسن..؟؟
براي منم قيچي و سارا و دختر كوچولوي عينكي و.....همهشون باهم فرق دارن...
عشقم....
سلام سارا ........ نمي دونم الان حوصله من رو داري يا نه ....... من حرفم رو مي زنم تو هر وقت وقت داشتي و حوصله بخون ......... پارسال اين روز ها من به حال مرگ بودم ........ اما هيچي به هيچ كسي نمي گفتم و به همين خاطر خيلي ها هم فكر مي كردن عين خيالم نيست .......... اما الان يك سال گذشته ........ نمي گم هم كه همه چي آسون بوده نه ........اوايل خيلي برام سخت بود ........ شب هاي تابستون مينشستم و گريه مي كردم و از اين صحبت ها ....... رفتن از روشنگر اصلا برام قابل تصور نبود ........ ولي الان از رفتنم خوشحالم ......... من توي روشنگر خيلي اذيت شدم ........ خيلي ......... اعتماد به نفسم خيلي پايين اومده بود ........ همه ي انگيزه ام رو از دست داده بودم ......... ولي با اومدنم به يه جاي جديد يه دنيا فرق كردم .......... اعتماد به نفسم بالا اومد ........ خيلي كار هايي كه اصلا توي ذهنم نمي گنجيد رو انجام دادم ......... شايد اگر قرار بود كه من روشنگر باشم ....... نهايتا موقع فارغ التحصيلي يه دختر ابله با اعتماد به نفس پايين ......... كه حتي از ترس نمي تونه سرش رو بالا بگيره به وجود مي اومد .......... از اين فرصت استفاده كن ........ جا هاي جديد رو تجربه كن ........ادم هاي جديد رو ......... اگر الان از دوست هات جدا نمي شدي بالاخره روشنگر كه دانشگاه نداشت .......فقط جايي كه انتخاب مي كني خيلي مهمه .........آدما براي رسيدن به يه سري چيز ها بايد يه سري ديگه از چيز هاشون رو از دست بدن ...........
ببخشيد پر حرفي كردم .........ولي باور كن اين ماجرا اون قدر ارزش نداره كه به خاطرش بخواي اين روز ها رو خراب كني ........ فعلا از همين روز هات لذت ببر ........... همين ........
مرحبا كه آخر نوشته ات يك نيشخند خوشايند گذاشتي
دلمان شاد گشت دخترم!