• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : نمي دانم
  • نظرات : 11 خصوصي ، 27 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 1 نظر

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + پريسا 

    سلام سارا جونم نميدونم وقت كني نظرمو بخوني يا نه ولي بهم سر بزن يا علي

    پاسخ

    شما که آدرس وبلاگتون رو نذاشتين!!!
    پاسخ

    ME TOO...!

    جدا خجالت كشيدم..................معذرت مي خوام.......مطلبت خشنگ بود..........

    پاسخ

    الهــــــــــــــــــــــــي...مرسي عزيزم...

    سلام عشق جاودانه ..

    آپ فرموديم ..بيا !

    پاسخ

    سلام عقش خود خودم...چشم مي آيم...
    + سياه و سفيد 
    من مهديس نيستم ولي پيامت رو بهش ميرسونم!
    پاسخ

    پس کي هستي...؟!!!
    + نيكي 
    قيچي جونم يه نظر بده تا بتونم عموميش کنم.
    تازه اگه يه بار ديگه اين جوري دربارش بگي نظرت رو عمومي مي کنم تا ضايع شي!
    پاسخ

    من که ضايع بشو نيستم در ضمن برام هم اهميتي نداره و همچنين دارم از اين مدرسه ميرم و اگه (...) ببينه برام مهم نيست و + از توي پارسي بلاگ مي تونم خصوصي اش کنم!

    قيچي جونم !

    آپيدم

    اگه اون طرفا اومدي يه سري بزن ...

    پاسخ

    حتما عزيزم...

    من اشكم داره در مياد...

    به نظرت مگه ا ن زنگ مي زن بژرسن..؟؟

    براي منم قيچي و سارا و دختر كوچولوي عينكي و.....همهشون باهم فرق دارن...

    عشقم....

    پاسخ

    هـــــــــــــــــــــــــــــــي...هر کاري مي خواي بکن ولي يهکاري نکن که بعدا پشيمون بشي....منظورم اينه که اگه رفتي روشنگر خودمون حسرت فرهنگ رو نخوري واگه رفتي فرهنگ حسرت روشنگر را نخوري...( حسرت رو درست نوشتم...؟؟؟!!! )

    سلام سارا ........ نمي دونم الان حوصله من رو داري يا نه ....... من حرفم رو مي زنم تو هر وقت وقت داشتي و حوصله بخون ......... پارسال اين روز ها من به حال مرگ بودم ........ اما هيچي به هيچ كسي نمي گفتم و به همين خاطر خيلي ها هم فكر مي كردن عين خيالم نيست .......... اما الان يك سال گذشته ........ نمي گم هم كه همه چي آسون بوده نه ........اوايل خيلي برام سخت بود ........ شب هاي تابستون مينشستم و گريه مي كردم و از اين صحبت ها ....... رفتن از روشنگر اصلا برام قابل تصور نبود ........ ولي الان از رفتنم خوشحالم ......... من توي روشنگر خيلي اذيت شدم ........ خيلي ......... اعتماد به نفسم خيلي پايين اومده بود ........ همه ي انگيزه ام رو از دست داده بودم ......... ولي با اومدنم به يه جاي جديد يه دنيا فرق كردم .......... اعتماد به نفسم بالا اومد ........ خيلي كار هايي كه اصلا توي ذهنم نمي گنجيد رو انجام دادم ......... شايد اگر قرار بود كه من روشنگر باشم ....... نهايتا موقع فارغ التحصيلي يه دختر ابله با اعتماد به نفس پايين ......... كه حتي از ترس نمي تونه سرش رو بالا بگيره به وجود مي اومد .......... از اين فرصت استفاده كن ........ جا هاي جديد رو تجربه كن ........‏ادم هاي جديد رو ......... اگر الان از دوست هات جدا نمي شدي بالاخره روشنگر كه دانشگاه نداشت .......فقط جايي كه انتخاب مي كني خيلي مهمه .........آدما براي رسيدن به يه سري چيز ها بايد يه سري ديگه از چيز هاشون رو از دست بدن ...........

    ببخشيد پر حرفي كردم .........ولي باور كن اين ماجرا اون قدر ارزش نداره كه به خاطرش بخواي اين روز ها رو خراب كني ........ فعلا از همين روز هات لذت ببر ........... همين ........

    پاسخ

    حرفات حرفاي خوبي...مطمئنم که اگر انتخاب درستي داشته باشم موفق ميشم با کمي سختي...ولي باورکن درکش واسه ي الانم سخته...!!!!
    سلااااام!
    خوبي؟ خوشي ؟ باحالي ؟
    من منتظرتم هاااااا
    پاسخ

    چشم حتما کاپيتان!!!
    + معلم قديمي 

    مرحبا كه آخر نوشته ات يك نيشخند خوشايند گذاشتي

    دلمان شاد گشت دخترم!

    پاسخ

    از همشون خوشگل تره...خيلي نازه...الهـــــــــــــــــــــي...مرسي عزيزم...
       1   2      >