وبلاگ :
ما هنوز در هنوزيم...
يادداشت :
تو همان وديعه پدرت براي مني، همان خوابي كه ديدم!
نظرات :
2
خصوصي ،
11
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
صدرا
اصلا پدرت رفت چون من به مردانگي اش حسادت مي کردم. چون آن روزي که همگي مي رفتيم تا "پذيرايي ساده" را توي سينما تماشا کنيم؛ ميان جيغ جيغ هاي هفت، هشت دختر تازه به دوران رسيده اعتراضي نکرد، سکوت کرده بود و حتي گوشه هاي لبش بالا رفته بود... چون انقدري بزرگ بود که نه نگران جريمه هاي سنگين پليس بود و نه به حرف هاي مردم فکر مي کرد... حتي برايش مهم نبود که کمک فنر هاي ماشينش خراب شود! پدر تو خيلي نازنين تر از اين حرف ها بود که من بنشينم و تعريف کنم و مثال بزنم...
وقتي يه لحظه به اين وضع فکرميکنم ذهنم فلج ميشه....
پاسخ
واي صدرا! يادته؟ چقدرررر... راستي بابت ديروز دستت درد نكنه! نميدونم اگه نبودي چي مي خواست بشه ديگه!! واقعا يه لحظه مي خواستم بيام فشارت بدم بگم خيلي چاكرتم؛) قربونت برم حال خوب نگين و مديون توئيم