قيچي جان شما كه حال من را درك مي كني...
نمي كني؟
از طرف پولي اي كه دلش مي خواهد تا ابد قلي باشد نه.....
دوست دارم
عاشقتم
زودي بيا
آآپم
دوس مي دارمت اي دوست به قدر كه خدا مي داند
هم عينكي عزيز و گرامي(!)
تنها تو مانده اي و من.......
حال هوش بانو كه بسي خراب است و دلگير.....
ديگر حوصله ندارد!
قلي را نمي دانيم چه شده است؟
به نظرات همه جواب مي دهد الا ما.....
پنج شش تايي نظر داده ايم به او، دريغ از يك جواب!
شايد قهريده! شايد حوصله ندارد! شايدهم به ديار باقي شتافته....
به هر حال خبري از قلي نيست.....مدرسه هم كه نيامد....
شير برنج هم به مسافرت رفته...
از او نيز خبري نداريم...
در نتيجه:
تنها تو مانده اي و من!
هم عينكيان را عشق است.....
بقيه را بي خيال!
اينقدر بدم مياد دير به دير عمومي مي كني......
بعضي وقتا به سرم مي زنه ديگه نيام اين ورا........
سلام عشقم....
خوبي عشقم؟؟؟؟؟
چه خبر عشقم؟؟
خواندم
اينو يادت رفت بگي :
عشق است قيچي !
به ما هم بسي خوش گذشت....
مخصوصا با حضور كساني كه دلمان برايشان تنگيده بود(به كسي نگي كه من دلم برات تنگ شده بود...چون بعدا حسابي دستم مي گيرن كه هم عينكي احساساتي شده!)
ســــــــــــــلام!!!!
عشق است ...
هر چيزي كه با بچه هاي سوم ب راهنمايي روشنگر باشه رو عشق است!!!!!!!!!
آپم ....
قيچي ........................ !
باهام قهري !؟
چرا نه خبر مي دي نه خبر مي گيري !!؟
چرا بچه هاي روشنگر يهو اينجوري شدن ؟