تو تا ابد قيچي کوچولوي خودمي....!
قيچي کوچولويي که صبح ها براي سحر رو به پنجره از خواب بيدار مي شه...
قيچي کوچولويي که من هر وقت احساس مي کنم قلبم داره خفه ام مي کنه فکر مي کنم که به نيم ساعت حرف زدن باهاش احتياج دارم که همه ي غصه هاي دنيا هر چه قدر هم که بزرگ باشن. ميان اظهار نظرامون راجع به نيما شاهرخ شاهي و راب استن و تروي و اينا گم مي شه.
قيچي کوچولويي که کنار من مي شست و بهم مي گفت که خودکارمون رو با هم قاطي نکنيم. کنار من مي شست و من هر روز دفتر اس ام اس هاش رو مي خوندم.
قيچي کوچول موچولويي که کلا ترجيح مي ده اظهار نظر هاي من رو راجع به اس ام اس نشنوه.
هموني که تو راه کاشان براش هري پاتر مي خوندم.
هموني که تو اصفهان بالا سرم خوابيده بود و بهش التماس مي کردم بهم باراکا بده...
تو قيچي کوچولوي خودمي....