
سلام عزيز دلم.( يا همون طوري که خوشت مي ياد: دوست خوبم)
ديروز هوا مه گرفته بود و اعصابم خرد شده بود! آخرين باري که همچين هواي مه گرفته اي ديدم روز افتضاحي بود! هواي مه گرفته رو دوست ندارم.
اگر تو پيش من بودي من دستت رو خط مي زدم و کر کر بهت مي خنديدم! ديگه لازم نبود از اين متن هاي عاشقانه واسه هم بنويسيم! من دست تو رو خط مي زدم و تو شروع مي کردي به زدن من و بايد مي گفتم آدم شدم تا در زير مشت و لگد هاي تو له نشم!
بعد من شروع مي کردم به شمردن موهاي تو و تو هي دستم رو کنار مي زدي و مي گفتي نکن! د نکن ديگه! گفتم نکن ...!
امروز آقازاده داشت منو از کلاس مي نداخت بيرون! تازه گفت 25 صدم هم ازم کم مي کنه! چه حرفا! روشنايي هم مي خواست از زينب يه نمره کم کنه! معلما همينن ديگه!
تازه من امروز مي خواستم بيام خونه زهرا ولي خيلي خسته ام دارم مي افتم! و گرنه مي اومدم.
راستي امروز پيشي ها بازارچه خيريه داشتن! آخـــــــــــــــر خنده بود! واقعا عشاق پيشي هامونم! دوم ها هم که بلدن فقط چشم غره برن! خاله معين امروز اومده بود دبيرستان و اين دوم ها اين قدر بهش چشم غره رفتن اعصابش خرد شد و شروع کرد به دعوا کردنشون و گفت لااقل به جايگاه معلمي من احترام بذارين! و اونا هم ترسيدن و من کلي کيف کرد! خاله معين هم کلي خنديد! خيلي حال داد هر وقت معلم شدم ميزنم پس گردن هر آدم مزخرفي که چشم غره رفت! تازه امروز فهميدم که چه قدر هر روز چشم غره مي بينم!
چند روز پيش هم يکي از عوامل چشم غره رونده نشسته بود وسط راهرو درس مي خوند من خوشحال و خندان از پله ها بالا اومدم و سر و صدا ايجاد کردم! اونم خيلي ملايم!(ملايم رو اين دوما رو که مي دوني چطوريه!) بهم گفت اين طوري راه نرو! در حقيقت دستور داد! منم مثل دانش آموز هاي ترسيده گفتم ببخشيد و غلط کردم و اينا اونم که خيلي شادان بود که حال منو گرفته کارشو انجام داد! دو قدم که رفتم جلو تر آن چنان وسط راهرو پريدم که يه لحظه زمين لرزيد و يه صداي مهيبي ايجاد شد! بعد هم دويدم رفتم تو کلاس! حيف شد عکس العملش رو نديدم! بعدش هم با غزال و زينب رفتيم تو راهرو بالا پايين پريديم! خيلي حال داد ضايع کردنش!
من ديگه برم ببين نامه عاشقانه ام به کجا رسيد! خيلي خوابم مي ياد. بوس بوس.