چي داشتم مي گفتم؟
آهان امروز آقازاده بازم ناخن هاش رو نگرفته بود تا ما ور زجر کش کنه! ناخن هاش رو نمي گيره و وقتي مي خواد رو تخته بنويسه قرچ قرچ مي ره اعصاب ملت! من که زياد بدم نمي ياد! ولي بايد افشاري رو مي ديدي که دو دستي مي زد تو سرش! بچم اين قدر مو داره وقتي مي زد تو سرش صدا بالش مي داد! منم ي دفعه از اين حرکتش يه خنده انفجاري کردم و فکر کنم اين يکي از عواملي بود که آقازاده مي خواست بندازتم بيرون!
خب خنديدم! گناه که نکردم! خودش بره ناخن گير بخره! به من چه اصن!