• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : اين آخرين ضربه!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 13 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + absurd 
    salam en veblogho ye dost moarefi karde man shomaro mishnasam feker konam shoma ham mara beshnasid be onvan ye dost bayad be gham matn ghashanghi bod lotfan bazam az en matn ha boghzarid
    پاسخ

    سلام. ممنون از حضورتون و پيشنهادتون! متاسفانه به جا نياوردم...! خوشحال ميشم اگه خودتون رو معرفي كنيد. از دوستتون هم تشكر كنيد.
    + طهروني 
    عجب...
    (لبخند)
    پاسخ

    هــــــــــــــــي...
    + ديوونه 
    اره والا منم وقتي مي رم يه جايي برگشتم مي خورم!
    (در گوشي: برگشتم مي زنن يعني منو شوتم مي کنن بيرون!!! )
    پاسخ

    حقته! قيافت همينو نشون ميده!
    + فاطمه 

    سلام!سارا بانو يا قيچي خيلي بدي کلن فراموش کردي؟

    راهنمايي مي کنم اول فاميليم ص داره بعدشم ا داره کلا هم5 حرفه ...مجبوري يادت بياد !

    پاسخ

    يادم اومد! صاحبي! ديدي يادم بود...!


    salam sara banoooooooo!

    narahat nabash dige dooste golam bashe?

    khasti mitooni manam too doostat ad koni

    sepideh ammirvaghefi

    www.thesmileofgod.parsiblog.com

    پاسخ

    باچه عزيزم...
    + هم عينكي.... 

    هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهااهاهااهاهاهاهاهاها

    و......

    پ.ن: نمي تونم نخندم!!!!!!!

    پاسخ

    راحت باشين... خوش خنده باشين!
    چقدر بده كه نشه ...
    پاسخ

    خيلي عزيزم...
    + هم عينكي 

    وااااااااااااااااااااااااااااااي هم عينکي....چه بلايي سرت اومده.....

    نکنه......تو هم آره؟

    نچ نچ نچ .....اميدم به تو بود....تو هم که از دست رفتي......هي ميگم اون عينکتو بده بالا که مخت تاب بر نداره......کو گوش شنوا......

    اينا همش تقصير اون رسيه....روت تاثير بد گذاشته....حالشو ميگيرم.....آخه ما که يه هم عينکي بيشتر نداريم!

    پاسخ

    سلام خاله! اقتضاي سنمه!!! ميگم حاله اون شعره برا دوستم نبودا...! چرا الكي مسخره مي كنيد؟! بابا من اون شعر رو دوست دارم... گفتم ضايس زرتي اونو آپ كنم قاطي يكي از مطلبام گذاشتم... زندگيه ديگه...! ماهم يه هم عينكي بيشت نداريم كه بهمون نظر بده... بيشتر نظر بدين!

    من يه بار موقعي که مي خواستم به خانوم صفي نيا حرف بزنم(يعني اون مي خواست با من حرف بزنه) نشستم هي بند کفشام رو باز و بسته کردم! همزمان هم دلم مي خواست زار بزنم! سر يه چيز مسخره! دبستان يقه ام رو گرفته بود! کتاب اورده بودم مدرسه و پدرم رو در اوردن به خاطرش! بعد خانم صفي نيا اومده بود گير داده بود که تو مشکوکي بگو ببينم چي شده! جلوي در نمازخونه بوديم! منم نگفتم بهش. گفتم بعدا مي گم. و اون بعدني که گفتم هنوز نرسيده! بعد چهار سال! بلکه بيشتر...

    با اين حساب که من کلا خاطره هام رو فراموش نمي کنم هم تو مي دوني هم من مي دونم که هيچ کس هيچ وقت به پاي..................................

    پاسخ

    متنفرم از دبستان!

    دقيقا نگاهت به نگاه کي گره مي خوره؟
    پاسخ

    كيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟! چرا منو توي اين موقعيت قرار مي دين؟! :دييييييي!