• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : «پايان نزديك است...»
  • نظرات : 4 خصوصي ، 17 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    ببين.

    منم بستني ام رسيدم.

    ولي يهو هانيه از راه رسيد و بستني ها تموم شده بود. ناله کرد و من مي خواستم بستني ام رو بدم بهش و اون نگرفت.(چه لوس!)

    بعد نوبهار اومد و اونم دلش بستني مي خواست و من بستني ام رو دادم بشه و اومدم که برم.

    که يهو گرامي و مغيثي يه کارتن بستني ديگه اوردن و من حال نداشتم صبر کنم تا بازش کنن و رفتم!

    در هر حال بستني عروسکي پاک بود... چيز زيادي از دست ندادم.

    پاسخ

    آره! ولي آيس پك كارامل جالبه نه؟!