• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : اساس نامه
  • نظرات : 5 خصوصي ، 21 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مريم گلي 
    سلام سارا بانوووووو........... خوفي گلي؟؟؟
    خيلي مطلبت درخور بود....
    تازه اينو ننوشتي که مراقبا ميان دو نفري بالا سر آدم واميستن و شروع مي کنن به درد و دل در مورد زندگي به قول خودشون تکراريشون......

    تازه من از اون موقع هايي حرصم ميگيره که يه نفر مياد زل مي زنه به کارت ورود به جلسه ي آدم و ميخواد کشف کنه که آيا من با عکسم مطابقم؟؟؟!!!! يه احساس غريبي بهم دست مي ده........

    يا اون وقتايي که زنگ خوشگل حوزه رو مي زنن و من تفاوتش رو با زنگ خونمون نمي فهمم.....
    از اون لحظاتي که از حوزه خارج ميشيم و بعد از عبور از يک تونل تبليغاتي مخوف سوار سرويس ميشيم و جوابا رو چک مي کنييييم....

    بعدشم که ميريم تو مدرسه از تونلي مخوفناک تر از معلمين و مشاورين و معاونين ميگذريم که هرکدوم مي پرسن.... امتحان چه طور بود؟؟؟
    و من بدون جواب به تک تکشون زل مي زنم....
    کاش يکي نگاهمو مي فهمييييد........
    بالاخره همش شد خاطره..........

    سوم هم تموم شد......................آخجوووووون....

    باباي سارا ي گلم.......
    پاسخ

    سلام مريمي! راس ميگـــــــــــــــــــــــي! چقد چيز از قلم انداختم! سوم دبيرستان چقد زود تموم شد! اول ما كه فردا تموم ميشه! راستي بچه هاي تزكيه واسه اعتراض به نمره ي عربي رفته بودن!؟ بچه هاي ما ك رفتن! قضيه اش رو واست تعريف مي كنم خيلــــــــــــــــــــــــي خنده داره! خدافس!