man nazar khodamo peyda nakardam!!!!!!!
mamnoon misham javabeton ro bto weblog khodam bezarin
تو که الان خرس ِ گنده اي و الکي فک نکن هنوز معصومي و اين ها ...
من به عنوان دوستت بهت ميگم که به اين موضوع ايمان ِ قوي داشته باش :دي روي ماه خداوند را بوس رو خوندي ؟ اگر نخوندي بگير بخون راجع به همين موضوع ِ :X
فکر کنم اين پارسي نامه خيلي با مطلبت حال کرده!
گذاشتتش اون بالاي بالا!
بابا خلاف....
من تنها کاري که کردم اين بوده که سيم چراغ قوه رو زدم تو پيريز تلفن و فيوز پريد....(و صدادم در نيومد....:)
واي چ شيطوووون!!!
آخي...!
سلام
آپم
با يه نيمچه شعري از خودم
بيا نظرتو بگو
ميرسي
اي جاااانم!
سارا کوچولو!جان!
يکي از افکار بچگي من تو خيابون ک ب خودم خيلي دلگرمي ميداد اين بود ک همش مي گفتم چقدر خوبه ک من چادرهاي زيادي دارم و مي تونم بيرون سرم ميکنم.و هميشه پيش خودم مي گفتم اون خانومه ک شلوار کوتاه تو خيابون پاش ميکنه پول نداره شلوار بلند بخره!
ببين چ فهميدم!:دي
اينا هركدوم به كنار قيچي جون !
كليد ويلا رو انداختي تو دريا ؟!
نه واقعا ؟!
چقدر شيطون بودي ...!!!
بابا ما هم بچه بوديم گند مي زديم!
ولي نه تا اين حد! تو کلا مخرب بودي!
من کلا روي همه ي فرشامون چسب مي ريختم. اون فرشه الان هم هنوز جاي چسب هايي که من روش ريختم رو به چهره اش تحمل مي کنه و هيچ وقت هم پاک نشده! مامانم هر دفعه متوجه مي شدن و منم هي انکار مي کردم! يه بار هم روي ميز نوي خوشگلمون چسب ريختم. وقتي جسبه ريخته فهميدما ولي گفتم صبر مي کنم خشک شه بعدش مي کنمش همين کارم کردم ولي وقتي کندمش رنگ ميز با چسب کنده شد! الان اون ميزه خونه نغمه ايناس و يه تيکه کچل هم روشه!
ديگه چه گندي زدم؟
نه ديگه کار وحشتناکي نکردم.
يه بار هم داشتم دفتر خط نغمه رو نگاه مي کردم يهو دماغم خون اومد همه ي دفتره خوني شد! تقصير خودم نبود که!
ديگه چ کردم؟
حالا فکر مي کنم بهت مي گم.
برو به برنامه اي که قرار بود بريزيم بريم بهشت زهرا فکر کن! :دي
(و همواره به ياد داشته باش: بچه هاي محل دزدن. عشق منو مي دزدن!)
من دارم زهرا رو مي بينم الان ...
ب طور کامل توي قاب وبکم ...
آه.
هييييييييييييي دختر...باز خوبه تو نگفتي....
من که از بچگي تا به چشماي مامانم نگاه ميکنم تند تند همه چي رو اعتراف ميکنم.......حتي اگه مامانم ازم هيچي نپرسه.....
يا حتي اگه مامانم يه ذره هم بهم شک نداشته باشه باز من تند تند همه چي رو لو ميدم....از بچگي همين طوري بودم.....
هههههههههههههه....ياد يه خاطره اي افتادم...يادمه يه بار زدم در ماشين يکي از دوستاي مامانم رو داغون کردم.....کوبيدمش به يه ماشين ديگه که در حال حرکت بود
هيچي ديگه .....کلي از من قول گرفتن که به مامانت هيچي نگو ....حتي يه ذره هم دعوام نکردن......ولي من تا چششم به چشاي مامانم افتاد عين اين بدبختا غمباد گرفتم.....مامانم گفت دوباره چي شده؟ منم زدم زير گريه و گفتم ماشين دوستت رو داغون کردم.........وااااااااااااااااااااي خدا....قيافشون ديدني بود!ميخواستن خفم کنن......آخه حرف دو دقيقه هم تو دهنم نموند!
هييييييييييييييييييييييييييي دختر! خيلي بده که آدم همه چي رو لو بده!
سلام.
اعياد شعبانيه مبارک. دو روزه وبلاگتونو کشف کردم و جالبيش اينه که نوشتههاتون طوريه که من مشکل پسندو که معمولا اکثر نوشته ها رو تا اخر نميخونم وادار ميکنه تا اخر پستهاتونو بخونم. خيلي زيبا مينويسين. موفق باشيد