هييييييييييييي دختر...باز خوبه تو نگفتي....
من که از بچگي تا به چشماي مامانم نگاه ميکنم تند تند همه چي رو اعتراف ميکنم.......حتي اگه مامانم ازم هيچي نپرسه.....
يا حتي اگه مامانم يه ذره هم بهم شک نداشته باشه باز من تند تند همه چي رو لو ميدم....از بچگي همين طوري بودم.....
هههههههههههههه....ياد يه خاطره اي افتادم...يادمه يه بار زدم در ماشين يکي از دوستاي مامانم رو داغون کردم.....کوبيدمش به يه ماشين ديگه که در حال حرکت بود
هيچي ديگه .....کلي از من قول گرفتن که به مامانت هيچي نگو ....حتي يه ذره هم دعوام نکردن......ولي من تا چششم به چشاي مامانم افتاد عين اين بدبختا غمباد گرفتم.....مامانم گفت دوباره چي شده؟ منم زدم زير گريه و گفتم ماشين دوستت رو داغون کردم.........وااااااااااااااااااااي خدا....قيافشون ديدني بود!ميخواستن خفم کنن......آخه حرف دو دقيقه هم تو دهنم نموند!
هييييييييييييييييييييييييييي دختر! خيلي بده که آدم همه چي رو لو بده!