• وبلاگ : ما هنوز در هنوزيم...
  • يادداشت : اين روزها،روزهاي عجيبي است
  • نظرات : 3 خصوصي ، 22 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    خب بذار برات توضيح بدم!

    ببين ي روزي بود ک واسه فيزيک اضافه مونده بوديم مدرسه.من و تو نرگس حائري.

    بعد ساعت حول و حوش 5 بود ک تعطيل شديم مي خواستيم بريم خونه.فک کنم همون روزي بود ک تو بالاي برگه ي فيزيکم نوشتي حادثه اي ديگر د راه است،28 دي،روز تبلور وجود قيچي!

    بعد من و تو تصميم گرفتيم ي نامه بذاريم تو کمد غزال سر کارش بذاريم و بگيم براي اينکه بفهمي ما کي هستيم فردا زنگ افريح اول بيا کتابخونه!

    کلي هم با بد بختي خطمونو عوض کرده بوديم!

    بعد غزال ديد و من و تو کلي جلو خودمونو نگه داشتيم ک نخنديم.لازم ب ذکره ک نگينم در جريان ماجرا بود!

    بعد غزال زنگ تفريح رفت دم کتابخونه و اشتاهي رخ داد و يهو اون شخص مذکور مربوط ب اون دفتر قهوه ايه اون حوالي ظاهر شد!من و تو هم باي اين ک گندش بيشتر از اني در نياد فک کنم رفتيم بهش گفتيم ک بد تر نشه!

    ب جان خودم يادت نيادا....!

    يادت اومد؟دگ بيشتر از اين بلد نيستم توضيح بدم!:دي

    اوکي؟!

    کواک رو ک فراموش نکردي؟اينم مال يکي از همون روزاس فک کنم همون روز نامهه بود ک من و تو نرگس حائري رفتيم دم در کاس دوم و من و نرگس يادآوري خاطرات کرديم بعد داشتيم ميدويديم و سر مي خورديم رو زمين ک جريان کواک تو فيس تو فيس من رخ داد!

    الان واضحه؟!

    دستم پوووووکيد!

    دلتنگت:عاري فا

    پاسخ

    آهان يادم افتاد!!! چقدر حال داد... يادمه رفته بودم توي كتابخونه و غزال مدام به بهانه ي مرجع رفتن و اينا از اين ور به اونور مي دويد و خب منم تركيده بودم از خنده! خيلـــــــــــــــــي حال داد ولي يادته بعدش غزال گفت كه بچه بازي در آورديم و اينا؟! بنده خدا حسابي ضايه شد! ولياين كواك رو بشدت يادمه! نمي دونم چي شد كه يهو توي اون هيري ويري يه همچين صدايي در آوردم فقط يادمه خيلي ترسيدم وقتي يهو ديدم كه فيس تو فيس شديم و خيلي ناخودآگاه اونو گفتم! قربون دستت! زحمت كشيدي! دل منم براي عاري فام تنگ شده مخصوصا اون دستش كه توي واليبال هم هيچ وقت بهش رحم نمي كنه!!! :)