پيام

سارا بانو -قيچي
89/8/7

+ ساقي رضوان جان! هنوز هستي؟!

سلام قيچي جان! يهو اسمت آشنا اومد! فهميدم قيچيه پولي اينايي!:دي بله عزيزم هستم...امري داري؟

گفتي پلي... من پليمو مي خوام... جمعه است و من نمي تونم باهاش صحبت كنم... دارم ديووونه ميشم...

درخاست دوستيمو قبول كن سارا! چرا نرفتي باهاشون؟؟؟

به خاطر اينكه من دبيرستان روشنگر شهرك غرب قبول نشدم و اومدم با يه سري از بچه ها روشنگر ولنجك!!! به همين سادگي و مسخره گي!

ئه؟!؟ مگه امتحان داشت؟؟؟؟؟؟؟؟ از عطا خبر داري؟

يه امتحان داشت به چه سختي كه بنده هنگ فرمودم!!! 26 نفر اينطورا رو انداختن از بچه هاي راهنمايي خودشون!!!! حدود 400 نفر آزمونو شركت كردند...

ساراااااااااااااااا !!! قبول كن درخاست دوستيمو!:دي

ساقي جان درخواستتو تاييد كردم عزيزم...

اي بابا! نميدونستم ازمون داره! حالا به خونتون نزديكه اين يكي؟

ممنون! من هي بايد مي اومدم صفحه خودت تا ببينم چي نوشتي!!:دي

نه خونه ي ما فاز 4 شهرك غربه! ولي خب بالاخره سرويسه ديگه... مهم جو مدرسه و دوستامن! ولنجك اكثرا چادري نيستن و جو مدرسه هم افتضاحه و همه عقده اي تشريف دارن!!!!!

اي بابا!!! پس نزديكتون بوده همون يكي! سال بعد آزمون نميذارن شركت كني بري همونجا؟

چرا... اتفاقا همه ي تلاشم هم برا همونه!!! دعاكن برام به شدت!!! ايشاالله كه صلاحم باشه برگردم اونجا... شرمنده من نمازم مونده...

واي! برو پس! ايشالا كه خوب درس بخوني و سال بعد بري همونجا.... :) برو التماس دعا

خيلي ممنون فعلا...