با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+[وبلاگ]يك چهارشنبه به ياد ماندني... - http://sarag.ParsiBlog.com/1440431.htm حتما بخوانيد يه يادداشت روزانه اي كه در آخرين لحظات با هم بودن با اشك و آه نوشته شده! ( كيبورد خيس شد! )
+اينقدر نظر الكي به من ندين! البته ناگقته نماند كه خوبه چون نظرام بالا ميره ولي فقط نظراي خصوصي افزايش پيدا مي كنه! دوستان بهتون توصيه مي كنم دوباره به سراغ همشهري جوان برين و مصاحبه پدر بنده رو بخونيد...( روزانه تعداد بسيار زيادي زلزله در تهران به وقوع مي پيونده كه ما متوجه نمي شويم...اما امكان دارد كه زلزله ي بزرگي در اثر حركت ناگهاني ورقه ها به وجود بيايد كه آنهم هميشه امكان دارد...)
+يک آن شد اين عاشق شدن ، دنيا همان يک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتي که من عاشق شدم ، شيطان به نامم سجده کرد آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمانِ تو ، نه آتشي و نه گِلي چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي ( مدار صفر درجه! )
+وقتي گريبان اَدم با دست خلقت مي دريد
وقتي اَبد چشم تو را پيش از عزل مي آفريد
وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي کشيد
وقتي عطش طعم تو را با اشک هايم مي چشيد
من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلي
چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي