سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

حالا همه ی خدایی نکرده ها اینجا جمع شده اند...

همه ی وقتهایی که زیر لب تنمان لرزیده بود و گفته بودیم "خدا رحم کنه" یکجا به سرمان آمده... همه ی آیت الکرسی هایی که خواندیم و به سمت هم فوت کردیم توی راه ازمان برگشتند... اینجا همه ی "زبانم لال" ها دوره مان کردند که لال شدیم... همه ی "دور از جون" ها آمده و چسبیده بیخ جانمان... اینجا همه ی ناگوار ها دورمان جمع شدند... از آخرین باری که التماس کردم خدایا رحم کن! انگار خدا رحم نکرده...

شاید خواسته یکبار روی رحم نکردن به ما را هم بچشد... خدا رحم نکرده و بنظرم نباید ناامید شد؛ ما آدم فیلم های هندی هستیم... آدم قسمت های پایانی سریالها... که همه چیز باید خوب شود! که تام و جری یک جایی هم بهم دست دوستی می دهند... که یک روزی به زور هم که شده میگ میگ فرار نمی کند... و شاید پینوکیو توی شهر شلوغ گم شود ولی عاقبت ختم به خیر است... قبول کن که خدا عوضِ همه ی وقتهایی که گفتیم رحم کند و انگار دلش خواست کمی رحم نکند؛ می خواهد یکجا از دلمان در بیاورد!

خدا یک جایی بهمان آسانتر می گیرد؛ دلم می خواهد انقدری حالمان خوب باشد که باور نکنم؛ انقدری خوشی زده باشد زیر دلمان که از روزهای سخت پیشرو بترسم؛ خدایا من دلم پناه می خواهد... بی پناه نیستم اما چشم انداز بیرون می ترساندم... دلم می خواهد انقدری حال دلم خوب باشد که مامان هی سفارشم کند اسپند دود کن! خدایا خواسته ی زیادی است از تو؟ دلخوشی یک اسپند دود کردن از سر خیال ِ راحت؟ دلم می خواهد مثل شب هایی که از مهمانی بر می گردیم؛ پاشنه بلند هایم را در بیاورم و پله ها را بی خیالِ بی خیال دوتا یکی بالا بروم... دلم می خواهد انقدری همه چیز مرتب شده باشد که مامان یکهو توی جمع از جایش بلند شود و برای همه مان صدقه کنار بگذارد... دلم می خواهد دور سرم حنای دعا خوانده بچرخانند... دلم می خواهد همه چیز مرتب شود و بعدش بخوابم...

خدایا من نمی دانم شما الان توی کدام آسمانت هستی... و نمی دانم آنجا چیزی شبیه چایی برای رفع خستگی هست یا نه... نمی دانم الان برای کجای زمین برنامه داری... جان چه کسی را قرار است بگیری یا به چه کسی فرزند می دهی و حتی نمی دانم توی آسمان شما، "قد یک کف دست" چقدر است؛ "خدا" حجم بزرگی است و لابد "قد کف دست" توی عالم شما بیشتر از بیست سانت کف دست من است... خدایا من نمی گویم "قد ِ کف دست خودت" اما فقط "قد کف دست خودم" قند قاطی زندگیمان کن...

 

 

پ.ن: ناشکری نیست... خواستن بی حد و مرز است...

+ در سفر هم می نویسیم...


نوشته شده در سه شنبه 93/5/28ساعت 1:0 صبح به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک