سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

پسر (نقش +) شکست عشقی (به اصطلاح) می خورد و با ناراحتی فراوان از شرکت بیرون می زند و شروع می کند به قدم زدن در خیابان ها... به اولین دکّه ی روزنامه فروشی که می رسد، سیگار طلب می کند ، فروشنده خیلی راحت و بی هیچ ابایی سیگار را در اختیارش می گذارد ( اینجا من مسلما دارم حرص می خورم) ... پسر می رود روی یکی از نیمکت های پارک و برای اولین بار سیگارش را روشن می کند...


قبلا ها مدام فکر می کردم ،تو بنده ی همین خدایی هستی که من بندگیش را می کنم! تو زیر سقف همین آسمانی هستی که من ستاره هایش را می شمارم! تو هم مثل من دنیایت یک خورشید دارد و داری زیر همین افتابی می سوزی که من ازش فرار می کنم... تو هم مثل من از همین هوا تنفس می کنی، توی همین هوا "آه" هایت را رها می کنی... تو هم مثل من زیر همین باران خیس می شوی، شاید زیر همین باران اشک هایت را پنهان می کنی و شاید نمی دانی که باران یادآور توست... گاهی شاید همزمان سر روی بالش بگذاریم، شاید به یاد هم ، شاید به امید دیدن حواب یک دیگر ، شاید...!

اما حالا می بینم ، همه چیز فرق دارد...

حالا دیگر نمی توانم در هوای نفس هایت ، نفس بکشم... نفس هایت دیگر بوی خفگی می دهد... لبانت رنگ کبودی و سیاهی... و لباسهایت بوی پوچی... حالا من و تو، هوای نفس هایمان فرق دارد... من در هوای نفسهایت می میرم... و تو هم در هوای نفس های خودت آب شدنت را نمی بینی... حالا من که از دور نگاهت می کنم، می شوم پر از سوال که همگی می رسد به : " هوای نفسهایت " چه کنم؟! گوش چه کسی را شنوانا فرض کنم؟! به کدام در بکوبم؟! از چه کسی کمک طلب کنم؟! ... اصلا نمی فهمم چند نفر با این کارت به جایی رسیدند که حالا کورکورانه پی شان را گرفتی؟! چند نفر به خواستیشان رسیدند؟! کدام آدم عاقلی این کارت را تایید کرد؟! چه کسی با این کارت از بند مشکلاتش رهایی یافت؟!

حالا دارم به این فکر می کنم که وقتی چشم هایت را باز کردی، در گوشت کسی اذان خواند ؟!

دیشب خون دلهـــــــــــا خوردم... (هیچ می دانی؟!)... اما حالا جواب خودم را می دهم، هرچند از دیشب تا به حال هنوز هم قانع جوابهایم نشدم! اما دنیای من و تو فرق دارد و من نباید ناراحت کار های تو باشم، راستش خیلی ازت ناراحتم.

 

پ.ن: وقتی ناراحتی، ننویسی سنگین تره سارا!

پ.ن2: اصلا من می شوم همان دخترک حساس قدیمی! ( استعفا! )

نکته.ن: چقدر دلم هوایت را می کند ....... حالا که دگر هوایم را نداری.........!


نوشته شده در شنبه 90/5/15ساعت 12:27 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک