آدم ها بر می گردند... برمی گردند به هر جایی که به آن تعلق خاطر دارند... گاهی نه برای ماندن و بودن... گاهی بر می گردند تا نابود کنند هر آنچه پشت سرشان بوده و به یادگار گذاشتند یا هر آنچه که به آن تعلق داشتند... گاهی بر می گردند تا کوله بارشان را جمع کنند و برای همیشه همه چیز را پاک کنند و بروند... تا رفتنی از نو داغ تر بسازند... برمی گردند چون طاقت دور ماندن را ندارند و هربار، بارشان را محکم تر می بندند ، میخشان را محکم تر می کوبند و خداحافظی سوزناک تری را ترتیب می دهد تا هرگز بر نگردند... اما گاهی پشیمان می شوند... و می مانند برای همیشه ... چون بالاخره باور می کنند که به همین جایی تعلق دارند که هستند... گاهی می مانند و رفتن را فراموش نمی کنند و تنها آن را به تعویق می اندازند و همیشه کابوس رفتن را چه در خواب و چه در بیداری به دوش می کشند... گاهی برمی گردند تا بلوایی به پا کنند ... تا داغی را تازه تر کنند... و هرگز نمی فهمند که گاهی این بیراهه را درست آمدند... گاهی همین بیراهه ها تنها راه ممکن هستند... و باور ندارند که ناممکن ها گاهی تنها چیز ممکن هستند...
کد قالب جدید قالب های پیچک |