سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

به یاد اون زمانی که خودمونو می کشتیم، سرمونو به دیوار می کوبیدیم، با نخ دندون خودمونو دار می زدیم، با خودکار قرمز روی دستامون خون می کشیدیم تا مادری، پدری ( البته توی پرانتز عرض کنم که چندین سال پیش مادر و پدر به این نام مشهور بودن! پس وظیفه ی خودمو می دونم که از همه ی حضّار عذر خواهی کنم و ترجمه می کنم : مامی و ددی! ) ما رو ببرن مشهد.

به ... قسم من اگه می دونستم چند سال بعد یه پام کفش مشهدی پاشه، یه پام تهرانی عمراً اگه خودمو به آب می زدم که بعدش تازه بخوام خودمو به آتیش بزنم! خدایی نکرده مگه مغز حیوان باوفایی و بی آزاری چون خر خورده بودم! نه به ... ! ( نکته ی اخلاقی : بی خودی قسم نخورید! آیه ی قرآن هم هست! )

بابا منم اگه یه کتیبه با 5 تا خورشید و یک گردنبند با آویز خورشید داشتم ( سریال پنجمین خورشید که یادتونه! ) هیچ وقت گریه ی مبارک و حنجره ی مبارک را حیف و میل نمی کردم!

یه ضرب المثل هست که میگه :

هر وقت دیدی یه اشتباهی کردی ، نگاه بکن ببین خواهرت با کی ازدواج کرده!

البته قابل ذکر است که بگویم این ضرب المثل ها رو سر امتحان ادبیات پیشنهاد می کنم که استفاده نفرمایید! من برای خودتون می گم!  حالا چون خیلی خواهش می کنید می تونید سر کلاس بسیار بامزه ی عربی که خیلی معلم بامزه ای هم داره ( ایشون خودشون به این نتیجه رسیدن! ) و من خیلی دوستشون دارم ( نکته اخلاقی : دروغ نگویید! این یه دستوره! ) می تونید از این ضرب المثل استفاده کنید! ( نکته کجکی یا به زبان خارجی ها انحرافی : این ضرب المثل رو گفتم تا با ضرب المثل های اینجاب آشنایی کامل پیدا کنید در ضمن منو با پری خانم توی شمس العماره اشتباه نگیرید ولی می تونید با پری دریایی اشتباه بگیرید! جدی میگم! )

ادامه ی بحث :

دیگه وقتی میری مشهد نمیری هتل 5 ستاره ( آقا ما به 5/0 ستاره اش هم قانعیم! ) تا یه صبحانه بخوری در حد المپیک!

عوضش عین بچه ی آدم میری خونه ی خواهرت یه صبحانه میذاره جلوت ( البته اگه خیلی مهربون باشه و نگه که برو از تو یخچال هرچی داشتیم وردا بخور ولی حواست باشه اون شکلات خوشمزه رو نخوری! و اینجا داره که توصیه کنم حتما اون شکلات خوشمزه رو نخوری! به نفعته! ارزش دعوا های بعدشو نداره! از یه آدم با تجربه مثل اینجانب بپرس! ) خلاصه یه صبحانه میذاره جلوت در حد کم تر از پارالمپیک یا بهتر بگم ژیان اوراق شده با 57 بار چپ کردن!

بعدم موقع ناهار که میشه اونقدر شکنجت میده و ناهار بهت نمی ده که قاشق چنگال بدست کف آشپزخانه سینه خیز میری و قربون صدقه ی خواهرت میری تا انرژی بگیره و یه وقت خدایی نکرده بازم میگم خدایی نکرده بهش بر نخوره دیگه همون یه ناهار رو هم جلوت نذاره وقتی هم که میده ساعت 4 ظهره! بعد موقع سبزی پاک کردن خانوما که میشه ، پشت سر یارو میگن : بچّه ی فتّانه خانم که خیلی نجیب بود پس چرا رفت تو کار شکار پیتزا از پیک موتوری؟ 

- اون یکی هم در جواب میگه : همینه دیگه معمولا اینجور بچه ها تو زرد از آب در میان...! 

به هر حال اینا یکسری از تجارب بنده بود که وظیفه ی خودمو دونستم تا در اختیار شما بذارم!

و یه نصیحت : خواهر جماعت به مردم عزیز و دوست داشتنی مشهدی که حاضر شدن بیان در مقابل مشکل بزرگی به نام خواهرتون ایستادگی کنن و با ایشون ازدواج کنن ندین اگرم میدین یه جوری بدین که مشهد میرین کوفتتون نشه خدایی نکرد!

( البته انشا ا... شما خواهرتون خیلی گله!) ولی برای راحت شدن از دست مشکل بزرگی به نام خواهر آدم باید هر کاری بکنه!

ببخشید دیگه ما یه جایی دعوت بودیم باید سریع تر می رفتیم! تا دیدار بعدی ...


نوشته شده در شنبه 88/8/16ساعت 8:5 صبح به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک