ما هنوز در هنوزیم...

چند وقت یکبار که نزدیک به روز چهارشنبه میشه که پروژه داریم ؛ می شینم اون لحظه ای رو تصور می کنم که روز نمایشگاه پروژه هاست و همه ی پدر و مادرا و فامیلای بچه ها اومدن بازدید و بادی به غبغبشون انداختن و دارن با فتخار از کارا و زخمات بچه هاشون میگن و مدام جلوی معلما خم و راست میشن!

اون وقته که قیافه ی من و زهرا و سپیده باید دیدنی باشه قوتی که برای نمایش زحماتمون (!) فقط یه میز خالی گذاشتیم که اسمامونم زیر کنارش نوشتیم و مدام داریم از همان نگاه های "حالا میگی چه غلطی بکنیم؟!" رد و بدل می کنیم و فک و فامیلو به این بهانه دس به سر می کنیم که فلان فرد ناشناحته (!) همه ی تحقیقات رو جا گذاشته یا مثلا اینکه ما امکانات نداشتیم و مجبور شدیم عنوان پروژه رو عوض کنیم و کارامون عقب افتاد و ... یا اینکه تحقیقاتو واسه ی مسابقه ی خیلی مهم فرستادیم!

طی آخرین چهارشنبه گذشته که تولدم بود عنوان پروژه رو برای دومین بار تغییر دادیم و این سومین موضوعیه که انتخاب می کنیم چون موضوعات قبلی در حد علم و شان ما نبود!

واقعا گروه منتخبی میشم ما!

من که مدام دنبال اینم که دوغ بخورم و راحت بخوابم یا بریم سایت اللی تللی!

زهرا که مدام داره تو سر و کله ی اولا می زنه و سرکارشون میذاره!

سپیده رو که اصلا پیدا نمی کنی!

چند وقت یکبارم جوگیر میشیم و می خوایم یه کاری بکنیم که موضوع عوض می کنیم!


نوشته شده در جمعه 90/10/30ساعت 12:48 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک