بعضی وقتها اینجا که خیلی هم برایم عزیز است حکم یک دادگاه را برایم پیدا می کند... بی دفاع دستم را می زنم زیر چانه ام و نگاه می کنم به این محاکمه که نمیدانم چرا همیشه این منم که متهم ردیف اول خوانده می شود... حالا باز هم دادگاه برگزار شده و من تک و تنها خیره شدم به شاکیانی که روزی حس می کردم اگر همه ی عالم به من پشت کنند ؛ هنگام سقوط شانه هایم با سینه ی ستبر او برخورد خواهد کرد... کجایند یاران با وفا.......؟؟؟ در این دادگاه کی برای من هم حق دفاع صادر می شود؟ کی کسی از من حقیقت را می خواهد؟ چرا همیشه بازنده ی این دادگاه منم؟ چه کسی از سر تقصیرات ٍ بی تقصیرم با منت خواهد گذشت...؟ می روم که باز هم مدتی لال شوم... مواخذه ی من تمامی ندارد. (...باشد که از پیروزی رایگانشان لذت ببرند...)
کد قالب جدید قالب های پیچک |