سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

بیستم تیر:

در حالی که برای بار هزارم وارد مذاکره شده بودم، هنوز جمله ام را تمام نکرده مامان با جدیدت و تحکم گفت: " جمش کن این حرفا رو دیگه! تو داری بخاطر خالت میای! اون غیر از ما کسیو نداره! "

راست می گفت. من اگر می آمدم هم فقط بخاطر خاله می آمدم ؛ تنها بخاطر شوهر خاله ی نازنینی که دیگر نبود و صدایش را حتی از پشت تلفن هم نمی شنیدم. بخاطر خاله فقط نبود بخاطر هردویشان بود!

بخاطر خاله که ناآرامی می کرد و حتی بخاطر خودم که شاید به اندازه ی خاله و دخترانش ناراحت و بیقرار نبودم ولی در جایگاه خودم جای خالیش را حس کرده بودم و با دیدن عکسی که رو به دوربین می خندید مثل همان وقتهایی که گل های حیاطشان را ناز می کردم، من هم اشک ریخته بودم و وقتی که خاله تنها وارد خانه شد من هم در خودم فرو ریختم.

چرا آدم های خوب زود از این دنیا خسته می شوند؟ چرا انقدر کم طاقتند؟

بخاطر خاله می رفتم و بخاطر خودم و غم مختص خودم سر تا پا در مشکی غلت می زدم و بخاطر او اشک می ریختم و بخاطر خاله لبخند های زورکی تحویل می دادم. بخاطر خاله ساکت بودم ، بخاطر خاله معاشرت می کردم با آدم هایی که کوچکرتین شناختی هم از آنها نداشتم و حتی نمیدانستم ما با هم چه نسبتی داریم ، بخاطر خاله با آدم هایی که گاهی زبانشان را هم نمی فهمیدم هم کلام می شدم و سر تکان می دادم.

بخاطر خاله با بغل دستی ام هم کلام می شدم و حرف می زدم ، کسی که حتی قدرت تشخیص اینکه فامیل است یا دوست یا آشنا را هم در برابرش نداشتم چه برسد به یک کلام مشترک... پناه آورده بودم که حرف های تکراری:

آب و هوای تهران آلوده است!

ترافیک تهران سنگین است!

کرایه تاکسی ها بالاست!

قنادی های خوبی هم نداریم!

چقدر باید این جملات را تکرار می کردم؟

و هزار جور مزخرفات دیگری که باید بلغور می کردم تا مثلا ثابت کنم که من حوصله ی همه را دارم و خودم را نگرفتم!

بخاطر خاله تن میدام به همه ی این کار ها که شاید الان که فکر می کنم آچنان هم سخت نباشد به اندازه ی یک امتحان زبان فارسی!

بخاطر خاله نبود!

بخاطر همه شان بود! بخاطر خودش ، خودم ، دخترانش ، نوه هایش و همسرش که اگر روزی من هم تنها شدم کسی باشد پشت سرم که وقتی فرو ریختم دستم را بگیرد و اشک هایم را پاک کند و به من اطمینان بدهد که:

او هم ناراحت است که من تنهام

و او هم ناراحت است که تنهایمان گذاشت

پ.ن: شاید یه فاتحه تنها چیزی باشه که از دستتون بر میاد

لطفا دریغ نکنید

راه دوری نمیره!

 

 

 


نوشته شده در جمعه 91/4/23ساعت 5:5 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک