ما هنوز در هنوزیم...

اگر بخواهی مرا بررسی کنی ؛ کمتر آدم خوبی بودم. کمتر کسی پیدا شده که از دست من و کار هایم خسته نشده و آن مور نادر هم چون کسی از من بدتر را متحمل بوده.

کمتر می توانی مرا در حالتی ببینی که کار خوبی انجام میدهم. کمتر پیدا می شود کسی از من راضی باشد

کمتر کسی پیدا می شود که از حرفهای من چیزی برداشت کند

پاهایم را جمع کرده ام توی بغلم و همراه با صدای جمعیت جوش کبیر می خوانم. برای اولین بار. برای اولین بار قرار است فرق شب نوزدهم ماه رمضان را با دیگر روزها بفهمم. منی که بزرگترین لطفم خواندن زیارت عاشورا در جمع مدرسه یا دعای عهد 5شنب صبح های مدرسه است. و بزرگترین زیارتم حرم امام رضا است و بس.

آن وقت نشسته ام این جا، چانه ام را گذاشتم روی زانو هایم و مدام ورق می زنم و صفحه های باقیمانده را می شمارم. و برایم سوال شده که چرا الغوث را سه بار نمی گوییم که قشنگ تر موزون بگیرد...؟ الغوث... الغوث...

دعا خواندن فرق دارد با همه ی آدم های خوب. من به شیوه ی آدم های بد دعا می خوانم. مدام دنبال اینم که کی تمام می شود. مثل آدم های دیگر بلند بلند خدا را صدا نمی زنم. آرامم. گریه نمی کنم و زجه نمی زنم. آرامم. نمی خواهم از کلمات عقب بمانم. و فقط مدام به معنی جوشن فکر می کنم.

مدام به اطرافیانم نگاه می کنم و حس میکنم که چقدر از من بهتر اند و . مدام به این فکر می کنم که به چه چیزی فکر می کنند که اینطور عاجزانه اشک می ریزند. در حالی که من قطره ای اشک حتی بخاطر فکر کردن به موضوعی دیگر هم توی چشمهایم نمی توام جمع کنم که در میان کلمات جوشن آرام بچکانم. تنها محکم تکرار می کنم: خلصنا من النار یا رب

من کجا و دعا کجا؟ من کجا و مسجد و خدا کجا؟ اصلا من کجا و جوشن کبیر کجا؟

نشسته ام و آرام آرام در میان جمعیت صفحه ها را پیش میروم و مدام تکرار می کنم: سبحانک یا لا اله الا انت. الغوث الغوث . خلصنا من النار یا رب.

 خدا

جوشن کبیر فرق دارد.

یک حال و هوای دیگری دارد.

اینرا منی که اولین بارم بود خوب می فهمم. خیلی خوب.


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/18ساعت 2:23 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک