حال همان دخترک لوس ننر جیغ جیغویی را دارم که اخلاق بی خودی دارد و روی زمین نشسته و جیغ های بنفشی می کشد و مدام پاهایش را روی زمین می کوبد که من آب کرفس می خواهم! تمام عالم و آدم هم اگر برایش فک حرام کنند و تمام لولو خرخره ها و آدم بد ها و دشمنان راه راه لوک خوش شانس و مادر ناتنی سفید برفی و سیندرلا و ... جلوی چشمش بیاوری هم باز جیغ بنفش می کشد و اشک های زور زورکی می زند و کعنهوا همان بچه های جیغ جیغویی که توی خیابان می بینی و می گویی " اگه بچه ی من از این کارا می کرد یکی می زدم تو دهنش!! " می شود...! از همان هایی که دلت می خواهد میان دستهایت لهش کنی و بعد بکوبیش و کتلت کنی و بندازی توی ماهیتابه تا سرخ شود بلکه حرصت بخوابد. و موجود دل نچسب باز هم آب کرفس طلب می کند. لیوان آب کرفس را که به چنگ می آورد و کمی مزه مزه اش می کند، وا می رود. بقیه هم که تا به حال منتظر همین لحظه بودند و تمام حرص ها و عصبانیت هایشان را برای اینجا انبار کرده اند شروع به گزافه گویی می کنند با چشم ها و ابرو هایی که از شدت حرص همراهی می کنند و بالا و پایین می پرند... حالا خودم را در جایگاه همان دخترک می بینم با این تفاوت که غریبه ای نیست که بعد از دیدن قیافه ی وا رفته ام دعوایم کند. و گستاخانه پشیمان نیستم پ.ن: بنظرم ارزش آدمها وقتی معلوم میشه که مدتی نیستن
کد قالب جدید قالب های پیچک |