سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

توی خیابان کسی را دیدم که نگران بود...

نگران نفس های "نفس" َش بود؛ یک جور مهربانی...

نگران بود هوای سیاه تهران نفس های سفید "نفس" اش را از او بگیرد و در خود حل کند...

نگران بود دست آخر دستهای سیاهی آنها را از هم جدا کنند...

 

 

پ.ن: این روزها در میان ترافیک های سرسام آور چمران آدم های مهربانی دیده می شوند. آدم هایی که هنوز یادشان نرفته... هنوز پایبند مانده اند...

* دارم میرم دهکده :)


نوشته شده در دوشنبه 91/9/13ساعت 5:59 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک