سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

این ثانیه ها چه غریبانه است و این سرود باد چه غریبانه تر

شب ها در جستجوی فردا چه دیر می گذرند و با آغاز روز چه زود شب فرا می رسد...

نمی دانم صدای کدامین غروب است که هنوز هم در گوشم تکرار می شود

و نمی دانم به چه گناهی بی گناهی ام را به رخم می کشند

دلم چه ساده است و نگاهم چه بی خبر!

من اما می فهمم

اگر این روز ها ثانیه ای مجال برای حرف زدن ندارم،

اگر این شب ها ساعت بر سرم آوار می شود،

اگر سرود باد هنوز غریبانه است ?

و اگر تکرار می شود صدای نجوا گونه آن غروب،

 همه برای تفهیم لحظه هائیست که می رسند،

جه غریبانه چه زود چه دیر  و  چه تکراری.....

همه می خواهند لحظه های سرد بی حضورت را به من اعلام کنند

و من خود بیشتر می دانم این لحظه ها را....

لحظه های سرشار از بی توئی!

لحظه های کوتاه طولانی و پر از خالی!

با باد هایی که هنوز سرود می خوانند و شب هایی که به انتظار فردا....زودتر می آیند!

000 این متن رو دوست دارم!!!


نوشته شده در پنج شنبه 89/3/27ساعت 2:56 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک