زینب... مهتاب... نرگس جون... نیکی... شجی... داداش... ریاحی... سمانه... ارباب... مرجان...مها... محمد... بابا و داداش فرزانه... * تولدتون مبارک! مهر ماه پر باری برایم بود! پاییز بالاخره آمد... جیبم خالی شد. موجودی حساب بانکی ام نصف شد. و یک عالمه از دوست هایم به دنیا آمدند. یکی یکی بهشان تبریک گفته ام. این ماه دوبار بدجور به یک نفر پریدم. فهمیدم دختری که سرکلاس جلوی من می نشیند خیلی روی اعصابم هست. سر یک نفر داد زدم(!). کمی غصه خوردم. خندیدم حتی. هقت بار بستنی اسکوپی خوردم. یازده بار از مامانم پول گرفتم. دوبار بابا باهم عیدی داد. از زن دست فروش مترو گیره ی سر خریدم. توی خیابان با دختر غریبه ای بنام هلن دوست شدم. یکساعت و خرده ای باهاش حرف زدم و هیچ نشانی ازش نگرفتم. سه بار خواستم بروم روشنگر ولنجک و دست ودلم نرفت. پای یک مرد مست را له کردم. یک نفر توی دستهایم مثل ماهی لغرید و از دست رفت صدبار احساس ناچیز بودن کردم یک دقیقه و شانزده ثانیه با یک دوست قدیمی حرف زدم. از معلم گسسته مان متنفر شدم. سه بار دریا موهایم را بافت. یک عالمه شیرینی خامه ای خوردم. زانویم چهار بار کبود شد. پای چپم هشت بار خواب رفت. هفت ساعت و نیم زنی را که ازش تنفر دارم تحمل کردم. عضو سه کتابخانه ی دیگر شدم. سه بار پست نوشتم و ثبت موقت کردم. دو بار کیک خوردم. یکبار نگین را دیدم. سه بار تلفنی با مونا حرف زده ام. صدبار خواستم به یک نفر مسیج بزنم و یک نوشته را توصیه کنم. مسیج کوفتی را نزدم. سه بار به مرجان افتخار کرده ام. هفت تا قرار کنسل کردم. چهارتا از قرار ها با سروناز بود. هشت بار تصمیم گرفتم بروم موهایم را کوتاه کنم. و نشد. سه بار سبا را سرکار گذاشتم. با سمیرا دوست شدم. هفت بار پلی را بغل کردم. سه بار از دریا آدامس تمشک گرفتم. این اواخر هم از معلم گسسته مان خوشم آمد. دوازده بار با پای راست زدم روی شانه ی راست هانیه پنج بار توی یقه ام آب ریختند. نه تا وبلاگ پیدا کردم. برای اولین بار تب خال زدم. به ستوه امده ام. دلتنگی کرده ام. بهانه گرفتم. و خیلی شب ها جلوی تلویزیون خوابم برده... * و تولد همه ی اونایی که می دونن تولدشون توی مهره! پ.ن: این مطلب رو یکم یکم توی یادداشت های تقویمم نوشته بودم!
کد قالب جدید قالب های پیچک |