سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

خدایا حوصله ی مقدمه چینی ندارم؛ حتی انقدری هم درخشان نیستم که بنشینم دعاهای طولانی عربی بخوانم؛ حواسم باشد اشتباه تلفظ نکنم؛ تسبیح دستم بگیرم و زجه بزنم و بگم لطفا درستش کن!

فقط خودت وضعیتم را ببین؛ گریه های مامان را در نظر بگیر؛ درماندگی پسر هایش را در نظر بگیر؛ ببین چقدر همه بی تاب هستند؛ مادر پیرش را خوب نگاه کن؛ تمام قد او را ببین که روی یک تخت بی جان و بی رنگ افتاده!

خدایا تو رو خدا ببین این وضعیت را!

فلاکت و نکبت را ببین توی چشم های ما!

اصلا بخاطر من سیاه نه بخاطر دیگران سفید رو!

بخاطر همه ی آنهایی که پیش تو آبرو دارند!

خدایا مگر نمی بینی زجر می کشد؟

اگر التماس قبول میکنی به پایت بیفتم؛ اگر گریه... اگر توبه... اگر زجه... اگر دعا... اگر صدقه... اگر بخشش... اگر...

نوشدارو هر چه که هست فراهم کن فقط از این فلاکت نجاتمان بده!

خدایا مگر مامانم چند تا دوست دارد؟!

مگر چند نفر خوب درکش می کنند؟

رحم کن!

بخاطر همه ی آنهایی که برایت عزیزند...

خدایا بخاطر روزهای سختی که در پیشرو داریم

این یکی را بیخیال شو!

خدایا چطور باید بگویم تا درست شود؟

خدایا این همه آدم!

این همه آدم لجن وجود دارد!

خدایا "نرگس" مامانم را بیخیال شو!

جلوی اشک های مامانم را بگیر

خدایا این روزها را روی سرمان آوار نکن!

 

 

پ.ن: فردا تولد مامانمه!

تولد مریم و حتی هدی هم هست

+ نجمه جان نظرت حس خوبی بهم داد! ممنونم


نوشته شده در جمعه 92/8/10ساعت 6:59 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک