خیلی ها نبودن... خیلی ها که می بایست می بودن... خیلی ها که جای خالی یک سالشون خیلی داد می زد... استخر با سقف فضیلت رو اصلا دوست نداشتم... به نظرم کیف اردو اینه که از پشت برزنت های زرد رنگ دور استخر یه نفر هولت بده توی استخر و شوکه بشی... خوبه که آب استخر یخ یخ و کثیف و پر از جک و جونور باشه، تا ثانیه ای صد بار به خودت لعنت بفرستی و تیک تیک بلرزی... آب بره توی دماغت، سر درد بگیری، سرفه کنی و... یا با لباس خیس شلپ شلپ قدم بزنی... و با هر باری که میری ته اب موهات تمام صورتت رو بگیره... یا اینکه به دوستات کولی بدی... با بطری بزنی توی سر و کله شون! خوبه که از روی دوچرخه دو بار بیفتی پایین، هیجانش به اینه که صندلی دوچرخه بالا باشه و ترمزش خراب باشه! خوبه که توی افتاب 90 درجه از تشنگی له له بزنی... من همه ی اینا رو دوست دارم؛ کیف اردو پس به چیه، یه بخشیش همین چیزاست! نمی دونم چطوری می تونم حس اینکه پیش دوستاتی و هر لحظه رو خیال داری که غنیمت بشمری ولی نمی دونی چطوری رو چه جوری باید توصیف کنم، فکر کنم احتیاج به هم عینکیم دارم... ولی عشق است تاب سواری... البته در صورتی که قلبت زیادی درد نگیره! بعد بیای خونه و با وجود تمام خستگی ات بدون هیچ استراحتی، خسته گیت در بره! عشق است دستپخت خواهر سعیده، عشق است دوست قدیمی!
کد قالب جدید قالب های پیچک |