داشتم به این فکر می کردم که چقدر بده آدم هدفی نداشته باشه! هدف از یه رویا یا یک آرزو برگرفته میشه... و چقدر بده که آرزو هات محال باشه! یعنی در این صورت هدفی نداری! شاید به شوخی هدف من به قول نرگس فقط یک وجب با من فاصله داشته باشه! اما واقعا خیلــــــــــــــــــــــــــــــــی سخته که بدونی هدفت محاله! بدونی قابل انکاره! اگه هدفی نداری پس زندگیت هم بیهوده است چون فقط می خوری و می خوابی و نمی دونی چی خواهی شد! و چه کار خواهی کرد... اصلا یک وجب به قول نرگس جابهجا شدی، بعدش که چی؟! شاید اگر زندگی نداشته باشی مفید تر واقع بشی! حداقلش اینه که دی اکسید تولید نمی کنی و جا اشغال نمی کنی! هر چقدر هم برای بقیه مفید باشی بازدهت کمه! راستشو بخوای آدم خوب توی این دنیا زیاده! خیالت تخت! خلاصه بگم، داشتم به این فکر می کردم که چقدر خوبه حداقل مرگت مفید باشه! مرگ در راه کسی که دوستش داری، بخاطر اینکه اون کس آسیبی نبینه یا اینکه از خطر در امان باشه و یا حداقل به زندگی مفیدش ادامه بده! برای اینکه در آرامش باشه! مرگ برای پدرت، مادرت، خانواده ات، دوستت، عشقت و یا معلمت و ... حالا می فهمم که چقدر به اسم آرزو دل بستم! چقدر اسم قشنگیه! آرزو، رویا، آینده و عشق! و حالا به یه آرزو ی جدید فکر می کنم، یک آرزوی دوم! قسمت اول!
کد قالب جدید قالب های پیچک |