سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

ناراحتم از اینکه از دوستام جدا شدم! به شدت!

اما ناراحت نیستم که اون مدرسه نرفتم! حتی یک درصد...!

وقتی خانم اسکندری معلم ریاضیمون تند تند داشت پای تخته می نوشت، ناگهان مکث کرد

و به طرف بچه ها برگشت و پرسید: بچه جواب این چی میشه؟!

همه سکوت کردند و مثلا رفتند توی فکر‍، یه نفر کار رو راحت کرد و گفت: خیلی!

همه خندید و من هم از همون خنده های مورد علاقه ی غزال کردم...

یادش بخیر خنده هامون خیلی الکی بود و به هوای هم طولانی تر!

و بحث هایی که الکی اول کلاس شروع می کردیم تا وقت کلاس پر شه و معلم درسو یادش بره،

خیلــــــــــــی طولانی تر!

البته متاسفانه معلمهای دبیرستان کم تر گول می خورند! اینجا که حداکثر امروز 40 دقیقه سر زبان ترمی گرفتیم!

خلاصه بگم دلم برای همه تون تنگ شده!

امروز وقتی زیر سایبان حیاط نشسته بودیم به یاد قدیم ها بی پروا فریاد زدم: کواک!

و توی فکرم فرض کردم که عارفه با شوق و ذوق جواب داد کواک!

کواک!


نوشته شده در سه شنبه 89/7/6ساعت 4:22 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک