سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

سلام عزیز دل...

امروز هوا برفی بود... ولی هوای دل من دلتنگ بود...

دلم می خواست مثل قدیم ندیما، سرکلاس بغل هم می نشستیم و کلا همه چی را می دادیم هوا...

تو دست مرا خط می زدی و من حرص می خوردم... آن وقت اگر بودی من به راحتی به کمک روان نویس پایلتی که داری دستت را

خط می زدم... 

بعد آرام می گرفتی و شروع می کردی به شمردن موهای من!

و من خوابم می گرفت وقتی که تو دستانت را به موهایم می زدی...

باخودم فکر می کردم اگر بودی، غمی نداشتیم، داشتیم؟!

باهم از پله ها می رفتیم بالا، و تو سوده را از نزدیک می دیدی که درس دادنش چقدر محشر است!

بعد باهم می نشستیم سر کلاس نافذ کلام و باهم می بستیمش به توبره و من دلم خنک می شد از این همه ادّها!

بی تو با اسمت عزیزم

اینجا خیلی سوت و کوره

ولی خب عیبی نداره

دل من خیلی صبوره

صبوره...


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 4:12 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک