سلام عزیز دل... امروز هوا برفی بود... ولی هوای دل من دلتنگ بود... دلم می خواست مثل قدیم ندیما، سرکلاس بغل هم می نشستیم و کلا همه چی را می دادیم هوا... تو دست مرا خط می زدی و من حرص می خوردم... آن وقت اگر بودی من به راحتی به کمک روان نویس پایلتی که داری دستت را خط می زدم... بعد آرام می گرفتی و شروع می کردی به شمردن موهای من! و من خوابم می گرفت وقتی که تو دستانت را به موهایم می زدی... باخودم فکر می کردم اگر بودی، غمی نداشتیم، داشتیم؟! باهم از پله ها می رفتیم بالا، و تو سوده را از نزدیک می دیدی که درس دادنش چقدر محشر است! بعد باهم می نشستیم سر کلاس نافذ کلام و باهم می بستیمش به توبره و من دلم خنک می شد از این همه ادّها! بی تو با اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره ولی خب عیبی نداره دل من خیلی صبوره صبوره...
کد قالب جدید قالب های پیچک |