سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

دل من عادت ندارد خودش را گم کند... همیشه صاف است، چون بلد نیست فرم بگیرد... دل من هم ایراد های خودش را دارد...

دلم عادت ندارد ناراحتیش را پنهان کند... عادت که نه، اصلا بلد نیست...

دلم عرضه ندارد ناراحتیش را پنهان کند...

این چند وقته دلم عادت کرده بغض توی گلویش داشته باشد، انگار وقتی بغضی نیست، جای یک چیزی کم است...انگار همیشه باید یک چیزی به گلویم چنگال بیاندازد، انگار همیشه باید سعی کنم بغضم را قورت بدهم...

دلم عادت کرده دلگیر باشد و ناراحت...

دلم تازگی ها دیگر نمی تپد، انگار دلم از تلاطم و جوش و خروش افتاده، دلم خاموش شده...

این روزها دلم عادت کرده وقتی عصبانی می شود به جای آنکه خشم از چهره اش ببارد، اشک از چشمانش ببارد...و اشک های کوچک تبدیل می شود به یک های های بلند...

این روزها دلم عرضه ندارد ناراحتیش را از یک غریبه پنهان کند...

هنوز هم این دل بی عرضه صدایش برای یک غریبه هم می لرزد... هنوز هم این دل بی عرضه چشمانش سرخ سرخ است و پر از اشک های لبریز نشده!

 

پ.ن: دلم تازگی ها سنگی شده، دلم از سنگ شده!


نوشته شده در جمعه 90/5/7ساعت 9:5 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک